چت روم

چت روم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
روزى دو گونه است : روزیى که آن را جویى ، و روزیى که تو را جوید و اگر پى آن نروى راه به سوى تو پوید . پس اندوه سال خود را بر اندوه روز خویش منه که روزى هر روز تو را بس است . پس اگر آن سال در شمار عمر تو آید ، خداى بزرگ در فرداى هر روز آنچه قسمت تو فرموده عطا فرماید و اگر آن سال در شمار عمر تو نیست ، پس غم تو بر آنچه از آن تو نیست چیست ؟ و در آنچه روزى توست هیچ خواهنده بر تو پیشى نگیرد ، و هیچ غالبى بر تو چیره نشود ، و آنچه برایت مقدر شده تأخیر نپذیرد . [ این گفتار پیش از این در آنجا که سخن از این باب بود گذشت لیکن در اینجا روشن‏تر و گسترده‏تر است ، بدین رو بر قاعده‏اى که در آغاز کتاب نهادیم آن را از نو آوردیم . ] [نهج البلاغه]
 
امروز: پنج شنبه 103 اردیبهشت 6

تصمیم گرفتم خبرایی که خودم به ایسنا میدم تو وبلاگمم بزارم...

اینم اولیش که به دلایلی خیلی ویژس...

"""

نایب قهرمان سنگ‌نوردی آسیا گفت: مدالم را به تمام مادران ایرانی تقدیم می‌کنم.

ایمان احسانی‌فر در گفت‌وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) - منطقه خراسان، اظهار داشت: موفقیت‌هایی را که تاکنون در میادین بین‌المللی کسب کردم، مدیون خانواده و به خصوص مادرم هستم و مدال نقره‌ای را که در مسابقات آسیایی چین کسب کردم، به همه مادرهای ایرانی به ویژه مادر خودم تقدیم می‌کنم و امیدوارم با این کار ذره‌ای از زحماتش را جبران کرده باشم.

وی که به تازگی از مسابقات آسیایی چین بازگشته، در خصوص این رقابت‌ها خاطرنشان کرد: این مسابقات با حضور 9 کشور برگزار شده بود که تیم‌های قدرتمند اندونزی، قزاقستان و چین نیز در میان آن‌ها قرار داشتند. مسابقات در سطح بالایی انجام گرفت و خوشبختانه در ترکیب تیمی، به همراه هم‌شهری و هم‌تیمی‌ام حمید توزنده‌جانی و فرناز اسماعیل‌زاده از زنجان توانستیم به مدال نقره دست یابیم.

وی افزود: در انفرادی نیز در مرحله یک هشتم نهایی، به حریفی از اندونزی برخورد کردم که متاسفانه باعث شد تا دستم از مسیر جدا شود و حذف شدم، در حالی که می‌توانستم این مرحله را پشت سر بگذارم و به مراحل بالاتر بروم، شانس کسب مدال در انفرادی را نیز داشتم.

ملی‌پوش نیشابوری سنگ کشورمان در خصوص مسوولان هیات این شهرستان تصریح کرد: متاسفانه نه در زمان رفت و نه هنگام بازگشت ما به نیشابور، هیچ ‌یک از مسوولان به بدرقه یا استقبال ما نیامدند تا جایی که حتی بلیط‌های رفت و برگشت به تهران را خودمان تهیه کرده بودیم.

وی افزود: وقتی که از تهران با اتوبوس به ترمینال نیشابور رسیدیم جز خانواده‌ها، مربی و چند نفر از دوستانمان کسی به استقبال ما نیامده بود و حتی در شهر یک بنر یا پرچمی که پیام تبریک روی آن باشد، نصب نشده بود.

احسانی‌فر ادامه داد: سال پیش که در مسابقات قزاقستان به یک مدال طلا و دو مدال نقره دست پیدا کرده بودم، وقتی به نیشابور آمدم در فرهنگسرای شهر مراسمی برگزار شد، ولی گویا امسال هیچ‌یک از مسوولان هیات و تربیت‌بدنی حتی از رفتن ما اطلاع هم نداشتند.

وی در خصوص دیگر مشکلات سنگ نوردان نیشابوری، خاطرنشان کرد: سالن تختی نیشابور که از دو سال قبل قرار بود در سال 91، سالن اختصاصی سنگ شود و حتی روی درب ورودی آن تابلوی "سالن اختصاصی سنگ مرحوم سعید امینی ثانی" نصب شده است، امسال به مزایده گذاشته و به فرد دیگری واگذار شد.

احسانی‌فر ادامه داد: در تیر ماه مسابقات آسیایی نوجوانان و جوانان به میزبانی ایران برگزار می‌شود که با توجه به انصراف مسوولان و مربیان باشگاه به دلیل نبود سالن و با این شرایط که در هر دو روز 3 ساعت همزمان حدود 50 سنگنورد باید به تمرین بپردازند، بعید است که به مدالی دست یابیم و این در حالی است که نیشابور قطب سنگ نوردی کشور بوده و در هر دوره 4 یا 5 مدال را کسب می‌کرد.

وی با بیان اینکه این شرایط حق سنگ نوردی نیشابور نیست، به ایسنا گفت: در خصوص این موارد اگر بخواهیم با مسوولان رو در رو صحبت کنم، قطعا کار به مجادله می‌کشد؛ ما حرف‌هایمان را در قالب نامه به آن‌ها داده‌ایم که متاسفانه تاکنون جوابی دریافت نکرده‌ایم.


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در یکشنبه 91/2/24 و ساعت 3:39 عصر | نظرات دیگران()

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت...

(جواد نوروزی)

پ.ن: ادامه پست قبلو که  تایپیده بودم گم کردم. اگه حسش بود دوباره می تایپم!


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در شنبه 90/11/1 و ساعت 1:46 عصر | نظرات دیگران()

میخوام بعد این 10 ماهی که از سال گذشته و وبلاگم خاک گرفته

از براورده شدن آرزویی بنویسم که سال ها انتظارشو کشیدم

شاید به نظرت مسخره بیاد اما... واسه من دنیا تا ارزش داشت اون لحظه ای که...

بزار از اول برات بگم... از لحظه ورودم به...

(در مورد قبلش و دردسرای رفتن به اونجا به دلایل امنیتی نمیشه توضیح داد)

روز 1شنبه هفته گذشته تو روزنامه خراسان یه خبر بد جوری حواسمو پرت کرد...

"اردوی تیم فوتبال پرسپولیس در مشهد"

زنگ زدم به آقای ظهورنیا، نماینده تیم تو مشهد...

خبرو تایید کرد، گفت فردا شب وارد مشهد میشن تا 5شنبه شب هستن

دلم تاپ تاپ میکرد...

خلاصه میگم براتون...

با مژی قرار گذاشتیم هتل پارس

من بنا به دلایلی دیر رسیدم، مژی اونجا بود

جلوی هتل یه نفر کارتمو دیدو گفت تو لابی بشین تا بیان

رفتم تو نشستم کنار مژده و حرف زدیم با هم

یه نیم ساعتی گذشت، یه دفعه یکی با لباس تیم اومد پایین

دقیق که نگاه کردم دیدم آره

وحید هاشمیان بود

رفتم جلو

-سلام آقای هاشمیان، بوووق هستم از خبرگزاری بوووق!! میشه چند دقیقه وقتتونو بگیرم؟

با یه لبخند کوچیک گفت من تو خبرگزاری بوووق با آقای بوووق ارتباط دارم

یه لبخند سرد زدمو برگشتم پیش مژده

یه مدتی گذشت تا...

بله... شروع شد

یکی یکی شیرای خفته ی قرمر شروع به پایین اومدن کردن

اول مجتبی شیری اومد،چند نفری که تو لابی بودن ریختن سرش!! عکس، امضا...

مژی رفت جلو، خودشو معرفی کردو شروع کرد به صحبت کردن...

من چشمم به آسانسوره، پس کی میاد اونی که به خاطرش تا اینجا اومدم؟؟؟

دلم تاپ تاپ میکنه...

بازیکنا میان تک تک...

شیث، نصرتی، اولادی...

شیث گفت میدونی که من مصاحبه نمیکنم!

نصرتی گفت ساکمو بزارم میام و اومد و با مژده صحبت کرد

اولادی در رفت!

کلی مصاحبه از دست دادم که مبادا تو بیای و من نتونم باهات حرف بزنم

شکوری رو به مژی نشون دادم،محمدم اومد،با منصوریم که قبلا گرفته بودیم...

همه اومدن دیگه، پس آخه  تو کجایی؟؟؟

یه دفعه...


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در چهارشنبه 90/10/7 و ساعت 3:25 عصر | نظرات دیگران()

چیزی شبیه معجزه داره
دستامو تو دست تو میذاره

باز عشق این کابوس رویایی
دست از سر من بر نمیداره

درکم کن این دیوونگی سخته
با تو خیالم از خودم تخته

شاید ندونی اما باور کن
هرکی که با تو باشه خوشبخته...

خوشحالم که هستی
که نفسم به نفست بنده
که دستام تو دستاته
ولم نکن که میمیرم بی تو.............

نکته: احیانا کسی این شعرو به خودش نگیره.....! چون مخاطب این متن همیشه کنارمه
به خاطر پست قبلمم ازش یه دنیا معذرت میخوام، شیطونی کردم، تو که بزرگی ببخش...

بووووووووووووس   بووووس   بووووووووووووس


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در شنبه 89/11/16 و ساعت 11:34 صبح | نظرات دیگران()

اون که میگی بدون اون ممیری

بزار بره نباشه جون میگیری

‹...توکلت علی الالله...›


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در چهارشنبه 89/10/15 و ساعت 8:36 صبح | نظرات دیگران()

چقدر زود بزرگ شدی و قد کشیدی

چقدر زود حرف زدنو یاد گرفتی

عشق می کنم وقتی صدام می کنی و میگی « آجی زهلا »

چقدر شیرینه شنیدن صدات

چقدر لذت بخشه نگاهت

چقدر آرومم میکنه حضورت

چقدر دلم می گیره از ناراحتیت

بغض می کنم از بغضت

و آتیش می گیرم از مریض بودنت

نمی تونم ببینم اشکتو

بخند علیرضای دلم

بخند کوچولوی من . . .

دومین بهار زندگیت ....... دومین بهار زندگی منم هست

و سهمت تو خوشبختی این روزای من شاید بیشتر از همه

تولدت ستاره بارووووووووووووووون

Image Hosted by Free picture hosting at www.iranxm.com


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در پنج شنبه 89/9/4 و ساعت 8:19 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 2
مجموع بازدیدها: 92101
جستجو در صفحه

پیوندهای روزانه
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو